ورود به انجمن
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
اطلاعات اضاقي پست ها
پيام ما: اولين نيستيم ولي بهترين خواهيم بود.
تعداد بازديد 265
نويسنده پيام
818 آفلاين
ارسال‌ها : 1089
عضويت: 13 /4 /1392
محل زندگي: شیراز
تشکرها : 465
تشکر شده : 141
وب من : http://813658.blogfa.com/
بدان كه در وفات آن حضرت مابين علما، اختلاف بسيار است و مشهور آن است كه در يكى از سـه روز بـوده: دوازدهـم مـحـرم يـا هـيجدهم يا بيست و پنجم آن سنه نود و پنجم يا نود و چهار، و سال وفات آن حضرت را (سَنَةُ الْفُقَهاء) مى گفتند از كثرت مردن فقهاء و عـلمـاء. در مـدت عـمـر شـريـف آن حـضـرت نـيـز اخـتـلاف اسـت، اكـثـر پـنـجـاه و هـفـت سـال گـفـته اند، و شيخ كلينى به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كـه حـضـرت عـلى بـن الحـسـيـن عـليـه السـلام را در وقـت وفـات پـنـجـاه و هـفـت سـال بـود، و وفـات آن حـضـرت در سـال نـود و پـنـج واقع شد. و بعد از امام حسين عليه السلام، سى و پنج سال زندگانى كرد.(1)
ز اخـبـار مـعـتـبره كه بر وجه عموم وارد شده ظاهر مى شود كه آن حضرت را به زهر شهيد كـردنـد. و ابـن بـابويه و جمعى را اعتقاد آن است كه وليد بن عبدالملك آن حضرت را زهر داده و بعضى هشام بن عبدالملك گفته اند.
و مـمـكـن اسـت كـه هـشـام بـن عـبـدالمـلك بـه جـهـت آن عـداوت و بـغـضى كه از آن حضرت در دل گـرفـت از آن روزى كـه آن حـضـرت در طـواف كعبه استلام حجر كرد و هشام نتوانست و فـرزدق شـاعـر، آن جـنـاب را بـه آن اشـعـار مـعـروفـه مـدح كـرد چـنـانـكـه در فـصل معجزات آن حضرت به آن اشاره شد. به اين سبب و سببهاى ديگر برادر خود وليد بـن عـبدالملك را كه خليفه آن زمان بود وادار كرده باشد كه آن حضرت را زهر دهد پس هر دو آن حـضـرت را زهـر داده انـد و صـحـيـح اسـت نـسـبـت قتل آن حضرت به هر دو تن.
شـيخ ثقه جليل على بن محمد خزّاز قمى در كتاب (كفاية الا ثر) از عثمان بن خالد روايت كرده كه گفت مريض شد حضرت على بن الحسين عليه السلام همان مرضى كه در آن وفـات فـرمـود، پـس جـمع كرد اولاد خود محمد و حسن و عبداللّه و عمر و زيد و حسين را و در مـيان همه فرزندش محمد بن على عليه السلام را وصى قرار داد و ناميد او را به باقر و امـر سـايـريـن فرزندا خود را به آن جناب واگذار فرمود. و از جمله مواعظى كه در وصيت خود به آن حضرت فرمود اين بود:
(يا بُنَىَّ اِنَّ الْعَقْلَ رائدُ الرُّوحِ وَ الْعِلْمَ رائدُ الْعَقْلِ (اِلى اَنْ قالَ) وَ اعْلَمْ اَنَّ السّاعاتِ يُذْهِبُ عُمْرِكَ وَ اِنَّكَ لا تَنالُ نِعْمَةً اِلاّ بِفِراقِ اُخْرى فَاِيّاكَ وَ اْلاَمَلَ الطَّويلَ فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ اَمَلا لايَبْلُغُهُ وَ جامِعِ مالٍ لايَاءْكُلُهُ الخ؛) (2)
فـرمـود: بـدان كـه سـاعـتها بر تو مى گذرد و عمر تو را مى برد و تو نمى رسى به نـعـمـتـى مـگـر بـعـد از مفارقت نعمت ديگر؛ پس بپرهيز از آرزوى دراز چه بسيار آروزمندان بـودنـد كـه بـه آرزوى خـود نـرسيدند و چه بسيار كسان كه جمع كردند مالى را و آن را نـخـوردنـد، و مـنـع كـردند مردم را از چيزى كه زود آن را بگذاشتند و بگذشتند و شايد آن مـال را از راه باطل فراهم آورده و از حقش منع كرده به حرام آن را دريافته و ارث گذاشته و وزر و وبـال و سـنـگـيـنـى و اثـقـال آن را بر دوش خود برداشته اين است زيان روشن و خسران مبين.
و نـيـز از زهرى روايت كرده كه گفت: در آن مرض كه على بن الحسين عليه السلام وفات فرمود خدمتش رسيدم در آن وقت طبقى كه در آن نان و كاسنى بود خدمتش ‍ بياوردند، به من فـرمـود: از ايـن بـخـور، عـرض كـردم: يـابـن رسـول اللّه! تـنـاول كـرده ام، فـرمـود: ايـن كـاسـنـى اسـت. گـفـتـم: فضل كاسنى چيست؟ فرمود: هيچ برگى از آن نيست جز آنكه قطره اى از آب بهشت بر آن اسـت و در او هـسـت شـفـاى هـر دردى. زهـرى گـويـد پـس از آن طـعـام را بـرداشـتـند و روغن بياوردند، فرمود: تدهين كن. عرض كردم: روغن ماليده ام، فرمود: اين روغن بنفشه است. عرض كردم: فضيلت روغن بنفشه بر ساير ادهان چيست؟
(قالَ: كَفَضْلِ الاِسلامِ عَلى سايِرِ اْلاَدْيانِ.)
فرمود: چون فضيلت اسلام است بر ساير مذاهب. پس از آن پسرش محمد عليه السلام بر آن حـضـرت وارد شـد، آن حـضرت مدتى دراز با وى راز فرمود و شنيدم كه در جمله كلمات خـويـش فـرمـود: (عَلَيْكَ بِحُسْنِ الْخُلْقِ!) بر تو باد خلق و خوى. عرض كردم يـابـن رسول اللّه! اگر امر و قضاى خدا كه ما را بجمله درخواهد يافت فرا رسد بعد از تو به نزد كدام كس برويم و مرا در دل افتاده بد كه آن حضرت از موت خود خبر مى دهد، فـرمـود: اى ابوعبداللّه! به سوى اين پسرم، و اشاره به فرزندش محمد عليه السلام كـرد و فـرمـود: همانا او است وصى من و وارث من و صندوق علم من، معدن علم (حلم) و باقر عـلم اسـت، عـرض كردم: يابن رسول اللّه! معنى باقرالعلوم چيست؟ فرمود: زود است كه شيعيان خالص من به خدمتش ‍ مراوده كنند و براى ايشان بشكافد علم را شكافتنى.
زهـرى مـى گـويـد: پـس از اين، جناب محمدباقر عليه السلام را براى حاجتى به بازار فـرسـتـاد چـون بـرگـشـت عرض كردم: يابن رسول اللّه! از چه روى به اكبر اولاد خود وصـيـت نـنـمـودى؟ فـرمـود: امـامـت بـه كـوچـكـى و بـزرگـى نـيـسـت، رسـول خـدا صلى اللّه عليه و آله و سلم اينگونه با ما عهد نهاده و در لوح و صحيفه به ايـنـگـونـه نـوشته يافتيم كه دوازده تن مى باشند نوشته شده بود امامت ايشان و نامهاى پدران و مادران ايشان آنگاه فرمود: از صلب پسرم محمد هفت تن از اوصياء بيرون مى آيند كه مهدى عليه السلام از جمله ايشان است.(3)
شيخ كلينى از حضرت امام محمدباقر عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: چون پدرم را وقت وفات رسيد مرا به سينه خود چسبانيد و فرمود: اى فرزند گرمى تو را وصيت مى كنم. به آنچه وصيت كرد مرا پدرم در هنگام شهادت خود و گفت كه پدرش او را وصـيـت كـرده بـود بـه ايـن وصـيـت در وقت وفات خود: كه زنهار ستم مكن بر كسى كه ياورى بر تو به غير از خدا نداشته باشد.(4)
و در (بـحـار) از (بـصـائر الدرجـات) نـقل كرده كه چون آن حضرت را حالت موت رسيد، رو كرد به اولاد خود كه در نزدش جمع بودند و از ميان توجه، فرمود به پسرش حضرت امام محمدباقر عليه السلام، فرمود: اى مـحـمـد، ايـن صـنـدوق را ببر به منزل خود، پس فرمود معلوم باشد كه در اين صندوق دينار و درهمى نيست ليكن مملو از علم است و در روايت ديگر است كه آن صندوق را چهار نفر حـمـل كـردنـد و مـملو بود از كتب و سلاح رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم.(5)
و در (جـلاءالعـيـون) فرمود، و در (بصائر الدرجات) به سند معتبر از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام، روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: پدرم حضرت امام مـحمدباقر عليه السلام مى فرمود كه چون وقت وفات پدرم حضرت زين العابدين عليه السلام شد فرمود آب وضويى براى من بياور، چون آوردم فرمود كه در اين آب ميته هست، بـيرون بردم و نزديك چراغ ملاحظه كردم موش مرده اى در آن بود آن را ريختم و آب ديگر آوردم وضـو سـاخـت و فرمود كه اى فرزند اين شبى است كه مرا وعده وفات داده اند ناقه مرا در خطيره ضبط كن و علفى براى آن مهيا كن، پس حضرت صادق عليه السلام فرمود كه چون آن حضرت را دفن كردند ناقه خود را رها كرد و از خطيره بيرون آمد و نزديك قبر رفـت بـى آنـكـه قبر را ديده باشد و سينه خود را بر قبر آن حضرت گذاشت و فرياد و نـاله مـى كرد و آب از ديده هايش ‍ مى ريخت. چون اين خبر به حضرت امام محمدباقر عليه السـلام دادنـد، حـضرت به نزد ناقه آمد و فرمود كه ساكت شو و برگرد خدا بركت دهد بـراى تـو، پـس نـاقـه بـرخـاسـت و بـه جـاى خـود بـازگـشت و باز بعد از اندك زمانى بـرگـشـت بـه نـزد قبر و ناله و اضطراب مى كرد در اين زمان كه خبر آن را به حضرت گـفـتند فرمود: كه بگذاريد آن را كه بيتاب است و چنين ناله و اضطراب مى كرد تا بعد از سـه روز هـلاك شد. و حضرت بر آن ناقه بيست و دو حج كرده بود يك تازيانه بر آن نزده بود!(6)
و عـلى بـن ابـراهـيـم بـه سـنـد حسن از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه حضرت على بن الحسين عليه السلام در شب وفات پدرش مدهوش گرديد و چون به هوش باز آمد فرمود:
(اَلْحـَمـْدُللّه الَّذى صـَدَقـَنا وَعْدَهُ وَ اَوْرَثَنَا اْلاَرْضَ نَتَبَوَّءَ مِنَ الْجَنَّةِ نَشاءُ فَنِعْمَ اَجْرُ الْعامِلينَ)؛(7)
يعنى حمد مى كنم خداوندى را كه راست گردانيد وعده مار را و ميراث داد به ما زمين و بهشت را كـه در هـر جـاى آن خـواهـيـم قـرار گـرفـت پـس نـيـكـو اجـريـسـت مـزد عـمـل كـنـنـدگـان بـراى خـدا. ايـن را فـرمـود و بـه ريـاض بـهـشـت ارتحال كرد.(8)
و كـليـنـى بـه سند حسن از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است همين روايت را و اضـافـه كـرده اسـت كـه سوره (اِذا وَقَعَتْ) و سوره (اِنّا فَتَحْنا) تلاوت فـرمـود و بـعـد از آن، ايـن آيـه را خـوانـد و بـه عـالم بـقـا ارتحال نمود.(9)
و در (مـديـنـة المـعـاجـز) از مـحـمـد بـن جـريـر طـبـرى نـقـل كـرده كه چون حضرت امام زين العابدين عليه السلام را حالت موت در رسيد فرمود به امام محمدباقر عليه السلام: اى محمد! امشب چه شب است؟ گفت: شب فلان و فلان، از مـاه چـه گـذشـتـه؟ فرمود: فلان و فلان، فرمود: از ماه چه باقى مانده؟ گفت: فلان و فـلان. فـرمـود: ايـن هـمـان شـب است كه مرا وعده وفات داده اند، سپس فرمود: براى من آب وضـويـى حاضر كنيد، چون حاضر كردند فرمود در اين آب موش است، بعضى گفتند كه اين سخن از سنگينى مرض مى فرمايد. پس چراغى طلبيدند و در آن آب نگاه كردند موشى در آن ديـدند پس آن آب را ريختند و آب ديگر آوردند، آن حضرت با آن وضو ساخت و نماز گـذاشـت چـون شـب بـه آخـر رسـيـد آن حـضـرت از ايـن سـراى پـر ملال به ديگر جهان انتقال فرمود: صلوات اللّه و سلامه عليه.(10)
و از (دعـوات راونـدى عـ(نقل شده كه آن حضرت در وقت وفات، اين كلمات را مكرر نموده تا وفات فرمود:
(اَللّهَمَّ ارْحَمْنى فَاِنَّكَ كَريمٌ اَللّهُمَّ ارْحَمْنى فَاِنَّكَ رَحيمٌ.) (11)
و چـون حضرت امام زين العابدين عليه السلام از اين عاريت سرا بگذشت مدينه در ماتمش صـيحه واحده گشت و مرد و زن و سياه و سفيد و صغير و كبير در مصيبتش ‍ نالان و از زمين و آسمان آثار اندوه نمايان بود.
از عـلى بن زيد روايت شده و همچنين از زهرى كه گفت من به سعيد بن مسيّب گفتم: تو مى گويى على بن الحسين عليه السلام نفس زكيه بود و نظير نداشت؟ سعيد گفت: چنين بود و كـسـى قدر او را نشناخت. على بن زيد گفت، گفتم: سوگند به خداى اين حجت محكم بر تـو وارد مـى آيـد كـه بـر جـنـازه مباركش نماز نگذاشتى، سعيد گفت: همانا چنان بود كه قـاريـان به سفر مكه بيرون نمى شدند تا حضرت على بن الحسين عليه السلام بيرون شود، در يكى از سالها آن حضرت بيرون شد و ما نيز در حضرتش بيرون شديم، گاهى كـه هـزار نـفـر بـوديم و در سقيا ـ كه نام منزلى است ـ فرود آمديم حضرت فرود آمد و دو ركـعـت نماز گذارد و بعد از نماز به سجده رفت و تسبيحى در سجود خود خواند، پس هيچ درخـت و كـلوخـى در دور آن حـضـرت نماند جز آنكه با آن حضرت تسبيح گفتند. و ما از اين حـال در فـزع شـديـم پـس سـر مبارك برداشت و فرمود: اى سعيد! در فزع شدى؟ عرض كـردم: آرى يـابـن رسـول اللّه. فـرمـود كـه حـق تـعـالى چـون جـبـرئيـل را خـلق كـرد ايـن تـسـبـيـح را بـه الهـام فـرمـود و چـون جـبـرئيـل ايـن تسبيح را خواند جميع آسمانها و آنچه در آسمانها بودند با او در اين تسبيح موافقت كردند و آن اسم اعظم اللّه و اكبر است.
اى سـعـيـد، خـبـر داد مـرا پـدرم از پـدرش حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم از جـبـرئيـل از خـداونـد عـز و جـل كـه فرمود: نيست هيچ بنده از بندگان من كه به من ايمان آورده و تو را تصديق نموده باشد نماز گزارد در مسجد تو دو ركعت در وقت خلوت از مردمان مگر آنكه مى آمرزم گناهان گذشته و آينده اش را.
سـعـيـد مـى گويد: كه من هيچ شاهدى افضل از حضرت على بن الحسين عليه السلام نديدم وقـتـى كـه ايـن حـديـث را براى من نقل كرد پس چون آن حضرت وفات نمود ابرار و فجار بـجـمله در جنازه اش حاضر شدند و همگى آن حضرت را به خير و نيكى ياد كردند و جميع مـردم از پـى جـنـازه بـيـرون رفتند تا به محل خود فرود آوردند، من با خود گفتم اگر در تمام روزگار روزى دريابم كه در خلوت آن دو ركعت نماز را در مسجد گزارم امروز است و جـز يك مرد و زن كسى بر جاى نمانده بود ايشان نيز به تشييع جنازه بيرون شدند و من بـر جـاى بـماندم تا آن نماز بگزارم اين هنگام بانگ تكبيرى از آسمان برخاست و از زمين تـكـبيرى در جواب گفته شد و هم از آسمان بانگ تكبيرى بلند گشت و زمين نيز جواب داد، مـن تـرسـيدم و بر روى در افتادم پس ‍ آنانكه در آسمان بودند هفت تكبير گفتند و كسانى كه در زمين بودند، هفت تكبير گفتند و نماز گذاشته شد بر حضرت على بن الحسين عليه السـلام و مـردمـان داخـل مـسـجـد شـدنـد و مـن نـه بـه آن دو ركـعـت نـمـاز نائل شدم و نه به نماز گذاشتن بر جنازه مبارك آن حضرت.
راوى گـفـت: گفتم اى سعيد، من اگر به جاى تو بودم اختيار نمى كردم جز نماز بر على بن الحسين عليه السلام را، همانا اين كردار تو خسرانى بود آشكار. پس سعيد بگريست و گفت: من در اين كار نمى خواستم مگر خير خود را كاش بر وى نماز كرده بودم كه مانندش ديده نشده است.(12)
در (جنّات الخلود) در ذكر مدفن حضرت امام زين العابدين عليه السلام فرموده كه آن حـضـرت در مـديـنـه طـيـبـه وفات يافت در خانه خود و در بقيع نزد عم بزرگوار خود مدفون گشت، و آن مكان را شرافت بسيار است و از جمله بقاع مكرمه است كه هر كس در آنجا مـدفـون گردد بى حساب داخل بهشت شود به شرايط ايما صحيح، چنانكه در حديث معتبر وارد شده كه:
(الْحَجُونُ وَالْبَقيعُ يُاءْخَذانِ بِاَطْرافِهِما وَ يُنْشَرانِ فِى الْجَنَّةِ.)
و (حجون) قبرستانى است در مكه: يعنى اين دو بقعه را در قيامت گوشه اش را مى گيرند و مانند پلاس مى تكانند به بهشت.(13)
و در خصايص آن جناب گفته كه خصايص آن حضرت:
1 ـ تاءليف صحيفه كامله است كه مصحف اهلبيت عليهم السلام و عروة الوثقى شيعيان است.
2 ـ جـمـع شـدن نـجـابـت عـرب و عـجـم هـر دو در او بـه اعـتـبـار پـدر و مـادر بـه قـول حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم كه (اِنَّ للّهِ مِنْ عِبادِهِ خِيَرَتَيْنِ فَخِيَرَتُهُ مِنَ الْعَرَب قُرَيْشٌ وَ مِنَ الْعَجَمِ فارْسٌ.) لهذا ملقب به ابن الخيرتين شد.
3 ـ انـتشار اولاد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم از آن حضرت، لهذا او را آدم بنى الحـسـيـن گـويـنـد و اول كـسـى اسـت كـه گـوشـه نـشـيـنـى و عـزلت را اخـتـيـار كـرد و اول كسى است كه به مهر و تسبيح خاك امام حسين عليه السلام سجده و عبادت كرد و از همه خـلايـق بـيـشتر گريست؛ وارد شده كه رئيس البكّائين چهارند: آدم و يعقوب و يوسف و امام زين العابدين عليهم السلام.
مؤ لف گويد: كه صحيفه كامله همان ادعيه مباركه سجاديه است كه به (اخت القرآن و انجيل اهل البيت) و (زبور آل محمد) عليهم السلام ملقب است.
ابـن شـهـر آشـوب در (مـنـاقـب) نقل كرده كه نزد مردى بليغ از اهالى بصره از صـحـيفه كامله سخن رفت گفت: (خُذوا عَنّى حَتّى اُمْلِىَ عَلَيْكُمْ؛) از من بگيريد تا بـر شـمـا امـلاء كنم، كنايت از اينكه به اين فصاحت از بهر شما از خود آغاز نمايم و قلم بـرگـرفـت و سـر بـه زيـر افـكـنـد تـا امـلاء نـمـايـد سـر بـر نـيـاورد تـا همچنان جان سپرد.(14)
---------------------------------
1-(الكافى) 1/360.
2-(كفاية الاثر) ص 239 ـ 240.
3-(كفاية الاثر) ص 241 ـ 243، چاپ بيدار، قم.
4-(الكافى) 2/249.
5-(بحارالانوار) 46/229.
6-(جلاءالعيون) ص 840، (بصائرالدرجات) ص 483، حديث 11.
7-سوره زمر، آيه 74.
8-(تفسير على بن ابراهيم قمى) 2/254.
9-(الكافى) 1/468، حديث 5.
10-(مدينة المعاجز) 23/298.
11-(دعوات راوندى) ص 250.
12-(بحارالانوار) 46/149.
13-(جـنـّات الخـلود) ص 25، جدول يازدهم.
14-(مناقب) ابن شهر آشوب 4/149.
-----------------------------
منبع:
کتاب منتهی الآمال مرحوم شيخ عباس قمي

جمعه 11 مرداد 1392 - 10:43
نقل قول اين ارسال در پاسخ گزارش اين ارسال به يک مدير
ارسال پاسخ
برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :